پارت صد و نود و یکم

زمان ارسال : ۱۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

هشت ساعت سفر خسته کننده با اتوبوس در نتیجه‌ی مخالفت مامان برای آوردن ماشین خودم بود. می‌ترسید تنهایی در راه خوابم بگیرد یا اتفاقی برایم بیفتد که نیاز به حضور یک مرد کنارم پیدا کنم. نمی‌خواستم حساسش کنم. من برای گرفتن مهم‌ترین تصمیم زندگی‌ام نیاز به فضا داشتم تا فکر کنم. فضایی که بدون حضور صدرا به بودنش در زندگی‌ام فکر کنم. شاید به قول خودش ترک عادت موجب مرض شد و نیاز به بودنش را احساس

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • قشنگ

    00

    قشنگ

    ۳ روز پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۳ روز پیش
  • یانا

    00

    درود خبری از صدرا نیست نکنه زودتر از آوا آمده اردبیل 😊 بهرحال فکرکنم این سفر اردبیل بشه عجب سفری

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😅😅🌺

    ۶ ماه پیش
  • غزل

    00

    عالیه

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    10

    زیبا بود ممنون منم از این ننه تاجی میخوام🌹🌹🌹

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    من یه بهتر از ننه تاجی رو داشتم. عمرش رو داد به شما.💔

    ۶ ماه پیش
  • اسرا

    10

    خوب بایددیدآخرسفرجواب چه میشه؟ممنون فاطمه گل بوس💋

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰❤️🥰❤️

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.